افطاری خونه مامان جون پنجشنبه 27/4/92
مامان جون هر سال به یه بهانه افطاری میداد و امسال تقریبا از دادن افطاری منصرف شده بود چون واقعا خسته میشد ولی با این جریانی که برای آناهید پیش اومد مامان جون بازم نذر کرد که برای آناهید افطاری بده و من و آناهید و مامانی رفتیم خونه مامان جون و دستش واقعا درد نکنه خیلی سنگ تموم گذاشته بود و من یاد افطاری پارسال افتادم که آناهید کوچولو بود و هنوز کولیک ها و دل درد های بعد از ظهرش بود و موقع افطاری تو اونهمه سر و صدا و شلوغی تو پشه بندش توی اتاق خوابیده بود ... چقدر زود میگذره واقعا ... ...
البته در این میان روز چهارشنبه 26 تیر 92 هم آناهید رو بردم مرکز بهداشت سمنگان واسه تست بینایی سنجی که خدا رو شکر موردی نبود .... آناهید هنوز راه نیفتاده بود و تو مرکز بهداشت بعضی بچه ها بودن که راه میرفتن و من هم دلم میخواست آناهید زودتر راه بیفته
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی