آناهید مرخص نشد
سه شنبه 30 خرداد که شب اول بود مامانم پیشم بود کمی درد داشتم ولی چیزی که بیشتر اذیتم می کرد سردرد بود چون خوابم نمیبرد و تمام شب رو تا صبح به آناهید نگاه میکردم میترسیدم بخوابم، فکر میکردم اگه بخوابم یهو آناهید طوریش میشه. یادمه حدود 5 صبح بود که کمی خوابم برد . شب دوم هم مامان امیر پیشم موند و اون شب آناهید گریه هاش شروع شد و من واقعا مونده بودم چیکار کنم فقط جیغ میزد و گریه میکرد و نمیتونست شیر هم بخوره از طرفی هم معلوم بود که به شدت گرسنه بود. اون شب از هیچ جا صدا در نمیومد جز اتاق ما ..... از بس جیغ زده بود عرق کرده بود و صورتش سرخ شده بود هنوز چهره عرق کرده و قرمزش که تو صورت من ملتمسانه نگاه میکرد و شیر میخواست رو یا...
نویسنده :
مامان آناهید
21:00