آناهید جونمآناهید جونم، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

آناهید ... ایزدبانوی آبها

خوردنی های مورد علاقه آناهید

یکی از علایق آناهید خوردن نون هستش و نوعش هم مهم نیست مثلا این نون سنگکٍ که آناهید موقع صبحونه با علاقه داره میخوره .... آخه یکی نیست بگه لااقل لقمه به اندازه دهنت بردار     آناهید و نون سنگک (پنجشنبه 16 آذر 91)   دومین چیزی که آناهید علاقه داره بخوره شست پاشه     شست پام خوشمزس (پنجشنبه 23 آذر 91)   اینهم تعجب بعدش که چرا نمیذارین کارم رو بکنم   آناهید متعجب میشود   سومین چیزی که خیلی دوست داره هم خوشمزه اس هم سرگرم کننده سبزیٍ مخصوصا اگه اینجوری یهو خودشو با سرعت برسونه به سبد سبزی .... (ناگفته نمونه یه تیکه جعفری هم پرید گلوش و با کلی عملیات انتحاری ...
11 بهمن 1391

آلودگی هوای تهران و تعطیلی سه شنبه و چهارشنبه 14 و 15 آذر

حتی اگر تهران هم تعطیل بشه آناهید خانم کارهاش رو تعطیل نمیکنه و قبراق و سرحال خروس خوان صبح از خواب پا میشه شنگول و منگول ... میگین نه ؟؟؟؟؟ اینم مدرکش آناهید ساعت 7:30 صبح از خواب بیدار شده ...
4 دی 1391

مهمونی خونه دوست مامانی

آناهید جونم ....جمعه 10 آذر خونه دوست مامانی دعوت داشتیم واسه ناهار و برای بار اول رفتیم خونشون. و توی راه پس از مدتها دوباره گلاب به روتون شدیدا بالا آوردی و ما رو برای مهمونی آماده کردی ... اصولا عادت به پوشیدن لباس بیرون نداری و هرجا میریم مهمونی شروع میکنی به بی تابی و وقتی سریعا لباسات تبدیل شد به لباس تو خونه آروم میشی اینه که تو اکثر عکسهات با لباس راحتی هستی، خلاصه که ما کلی تلاش میکنیم تو رو خوش تیپ کنیم ولی تو میگی ...  تن آدمی شریف است به جان آدمیت     نه همین لباس زیباست نشان آدمیت و در دنیای کودکانه خودت غرق شادی هستی و به ما میخندی ...
4 دی 1391

اولین محرم آناهید

شنبه 4 آذر بود و روز تاسوعا و ما مثل هرسال رفتیم خونه مامان جون و تو پختن شله زرد نذری کمک کردیم با این تفاوت که امسال آناهید جونم هم با ما بود ... ولی چون سرد بود و نمیتونستم آناهید رو ببرم بالا سر دیگ شله زرد ازش عکس ندارم با نذری ولی این وقتی هست که آناهید وارد خونه مامان جون شد. آناهید روز تاسوعا خونه مامان جون بعدش هم عصر همون روز بالاخره موفق شدیم آناهید و ژینا و آوا رو با هم گیر بیاریم و هر سه بیدار باشن و یه عکس سه نفری بگیریم که بهترین عکس اینه آخه همش دو تا عکس بود که سه تایی بودند بعد از عکس دوم ژینا گریه کرد و یکی از سوژه ها پرید. آناهید عسل مامان، ژینا خرمن گیسو، آوا گوله نمک (سه تفنگدار) ...
4 دی 1391

ماه ششم و شروع اولین غذای کمکی

چهارشنبه 1 آذر و اولین روز از ماه ششم آناهید غذای کمکی رو شروع کرد با فرنی ... چون مامان میخواد بره سرکار دکتر گفت یکماه زودتر غذای کمکی رو شروع کنیم منم 120 سی سی شیر گاو رو 20 دقیقه جوشوندم بعدش بهش آب اضافه کردم و 1 فاشق غذاخوری آرد برنجی که از شمال آورده بودیم با کمی شکر مخلوط کردم تا آناهید ساعت 13:30 1 قاشق مرباخوری فرنی نوش جون کنه. برای بار اول آناهید استقبال کرد و خوشش اومد ولی روزهای بعدش مثل روز اول با ولع نخورد... اینم بگم که همون روز آناهید وقتی دمر بود کمی خودش رو به جلو کشید بعدش هم وقتی توی تشک بازی بود به صدای جغجغه در جهات مختلف برمی گشت و صداها رو تعقیب میکرد ... خیلی با نمک بود. روز چهارشنبه 8 آذر هم برای بار اول حر...
4 دی 1391

مامان میخواد برگرده سرکار

آناهید عزیزم بالاخره شش ماه مرخصیم تموم شد و تا چند ساعت دیگه (یعنی یکشنبه 26 آذر 1391) باید برگردم سر کار .... خیلی غمگین و دلتنگتم، خوابم نمیبرد اومدم تا کمی اینجا بنویسم و سبک شم، کمی از شروع به نوشتنم نگذشته بود که گرسنه ات شد و بیدار شدی و یه وقفه نیم ساعته افتاد وسط نوشتنم انگار تو هم فهمیدی که از فردا چند ساعتی مامان نیست...... مامانی ببخشید که وقتی صورتم رو با اون دستای کوچیک و نرمت ناز میکردی نتونستم جلوی اشکام روبگیرم ... من که بیخوابی به سرم زده بود تو هم حسابی خوابم رو پروندی آخه بیدار شده بودی و قصد خواب هم نداشتی تو تاریکی چشمای نازت رو درشت کرده بودی و به مامان میخندیدی کلی برات لالایی خوندم تا بالاخره موفق شدم بخوابونمت ... ...
26 آذر 1391

یادی از پنج ماه اول

آناهید مثل فرشته ها خوابیده، اینجا هنوز خبری از دلدرد نیست و قراره بره حموم 10 روزگی (8 تیر، 10 روزگی آناهید) آناهید بعد از حموم 10 روزگی در لباسهای سایز صفر که خیلی براش بزرگه (8 تیر، 10 روزگی آناهید) مدل خواب دمروووو در جهت مقابله با دلدردهای کولیکی (4 مرداد ، 37 روزگی آناهید) مدل خواب لوله پیچ مثل کرم شب تاب جهت مقابله با از خواب پریدن های ناگهانی و سهولت در خواب (9 مرداد، 42 روزگی آناهید) آناهید مایو پوشیده میخواد بره شنا (9 مرداد، 42 روزگی آناهید) آناهید دو ماهش تموم شد و مجاز به گشت برون منزلی شده و این دومین گشت آناهید با کالسکه اش هست، متاسفانه از گشت اول که دو روز پیشش بود عکس ندارم ( 7 شهریور، 71 روزگی...
23 آذر 1391

اولین مسافرت آناهید به شمال در ماه پنجم ....

دوشنبه 8 آبان رفتیم خونه مامان جون و شب اونجا بودیم تا فردا صبح من و بابایی برای اولین بار با آناهید بریم مسافرت شمال، صبح روز بعد سه شنبه ساعت 4:30 بود که حرکت کردیم و حدودا ساعت 9 رسیدیم و اون روز بعدازظهر جایی نرفتیم و خاله فریده اومد دیدن آناهید و خیلی از آناهید خوشش اومد ...   فردای اون روز رفتیم کاسپین کنار دریا و آناهید برای اولین بار دریا رو دید .... هوا واقعا عالیییییییییی بود و دریا ساکت و آروم ... هیچ کس هم نبود دریا اختصاصی شده بود واسه ما ...، و آناهید برای اولین بار پاهای کوچولوش رو زد به آب دریا.... نهار هم از رضایی غذا گرفتیم و کنار دریا نوش جان کردیم خیلی خوشمزه بود   آناهید در میان دریا و آسمان ...
11 آذر 1391

ماه چهارم ...

چهارشنبه 5 مهر رفتیم خونه مامان جون ، ژینا و آوا هم اومده بودند و ما میخواستیم یه عکس سه نفره از شما بگیریم که نشد چون آناهید ساعت 8 شب خوابید و خاله و دایی دیر اومده بودند و نشد که آناهید خانم رو تو بیداری ببینند به جاش من از آوا و ژینا عکس گرفتم    جمعه 7 مهر که آناهید هفته اول ماه چهارم بود صبح زود ساعت 7 صبح برای اولین بار کمی خودش رو به جلو کشید و مامانی اینا هم رفته بودند رشت ما اونقدر ذوق کردیم که اصلا حواسمون به ساعت نبود و زنگ زدیم به مامانی بگیم و از خواب بیدارشون کردیم و این خبر خوش رو بهشون دادیم چهارشنبه 12 مهر همکارای مامان اومدن دیدن آناهید و با هم یه عصرونه مختصر خوردیم     آناهید...
8 آذر 1391